از دست خودم عصبانیم. دوست دارم اونقدر گریه کنم تا چشمام درد بگیره. دلم می خواد محکم بزنم تو صورت خودم و یه کشیده آبدار نوش جان کنم.
حتما می پرسید چرا؟
می دونید دیروز سر کلاس (تو همون دانشگاهی که نمی تونم اسمش رو بیارم!) یکی از دخترا با چنان وضعی نشسته بود که من داشتم آب می شدم!
واقعا حالم رو به هم می زد. تمام مدت سعی می کردم نگاهم بهش نیوفته. داشتم آتیش می گرفتم . ولی هر کاری کردم نتونستم بهش تذکر بدم. اصلا نمی دونستم چی باید بهش بگم ! هر چی در مورد خون شهید و احترام اونها و وظیفه ما خونده بودم مدام تو سرم دور می خورد . ولی باز هم نتونستم هیچی بگم. یعنی دنبال یه حرفی می گشتم که واسش قانع کننده باشه و داد و بیداد راه ندازه.
این بود که بیشتر از اون از خودم عصبانی شدم.
مسلمونی که نتونه جلوی گناه رو بگیره ، به چه درد می خوره؟ من چه جور منتظریم که حتی بلد نیستم با زبون امامم رو یاری بدم؟
ای کاش در کنار این همه درسی که تو این سالها بهمون یاد داده بودن و به کنار این همه واحد اجباری که باید تو دانشگاه می خوندیم یه دوره فشرده روش صحیح امر به معروف و نهی از منکر هم واسمون می ذاشتن. یعنی احکام اسلامی ارزش یه کم هزینه کردن رو نداره؟؟؟؟؟؟